خداناباوری، به سادگی، فقدان باور به وجود خدایان است. این مفهوم در جوامعی مانند افغانستان، که زیر سلطه تفاسیر بنیادگرایانه اسلامی قرار دارد، با سوءتفاهم و خصومت مواجه میشود. خداناباوری نه یک باور فعال در نفی خدایان است و نه یک نظام فکری سازمانیافته، بلکه صرفاً عدم پذیرش ادعای وجود موجودات ماورایی است. در این مقاله، خداناباوری را از منظر جهانی و محلی بررسی میکنیم، با تمرکز بر چالشهای آن در افغانستان، دیدگاههای متفکران برجسته، و وضعیت آن در سایر جوامع اسلامی.
خداناباوری یک دین یا چارچوب اعتقادی منسجم نیست. برخلاف ادیانی مانند اسلام، که دارای متون مقدس و مناسک مشخصاند، خداناباوری تنها یک موضع فکری است که بر نبود باور به خدایان استوار است. برای نمونه، برخی مکاتب بودایی فاقد باور به خدا هستند، اما این به معنای دینی بودن خداناباوری نیست. به طنزی ظریف: اگر خداناباوری دین باشد، پس دوری از مسجد نوعی عبادت است.
در افغانستان، جایی که پس از تسلط طالبان در سال ۲۰۲۱ تفاسیر سختگیرانه شریعت بر جامعه حاکم شده، خداناباوری نهتنها پذیرفته نمیشود، بلکه خطرناک است. کسانی که به «الحاد» متهم شوند، ممکن است با زندان، تبعید، یا حتی اعدام مواجه شوند. گزارش سازمان عفو بینالملل در سال ۲۰۲۳ نشان میدهد که ابراز تردید در باورهای دینی میتواند به خشونت منجر شود. این فشارها، خداناباوری را در افغانستان به هویتی پنهان تبدیل کرده، جایی که افراد برای حفظ جان خود باورهایشان را مخفی میکنند.
تعاریف قدیمی خداناباوری اغلب تحت تأثیر فرهنگهای خداباور شکل گرفتهاند. در افغانستان، خداناباوری گاهی به اشتباه «کفر» یا «بیدینی» خوانده شده و با فساد اخلاقی یا خیانت به جامعه برابر دانسته میشود. این برداشتهای نادرست ریشه در نفوذ فرهنگی اسلام، بهویژه تفاسیر افراطی گروههایی مانند طالبان و داعش شاخه خراسان، دارد. بدون این تأثیرات، خداناباوری به سادگی بهعنوان «عدم باور به خدایان» شناخته میشد.
این سوءتعبیرها در افغانستان امروزی تشدید شدهاند. برای مثال، فردی که درباره وجود خدا پرسوجو کند، ممکن است از سوی جامعه یا مقامات طالبان طرد یا مجازات شود. این وضعیت، گفتوگو درباره خداناباوری را در چنین محیطی دشوار و خطرناک کرده است.
خداناباوری و ندانمگرایی به پرسشهای متفاوتی پاسخ میدهند. خداناباوری درباره باور است: کسی که به خدایان ایمان ندارد، خداناباور است. ندانمگرایی درباره دانش است: فردی که نمیداند خدایی وجود دارد یا خیر، ندانمگرا است. در افغانستان، این تمایز اغلب نادیده گرفته میشود، زیرا هرگونه تردید دینی میتواند به اتهام «الحاد» منجر شود. برای نمونه، یک دانشجو در هرات که درباره خدا پرسش کند، ممکن است به اشتباه «ملحد» خوانده شود، حتی اگر صرفاً ندانمگرا باشد. این ابهام، زندگی را برای کسانی که در باورهای دینی تردید دارند، دشوارتر میکند.
در افغانستان، سلطه تفاسیر بنیادگرایانه اسلام، به ویژه توسط طالبان پس از بازگشت به قدرت در سال ۲۰۲۱، خداناباوری را به موضوعی حساس و پرخطر تبدیل کرده است. گزارش سازمان ملل در سال ۲۰۲۳ نشان میدهد که طالبان آزادی عقیده را به شدت محدود کرده و هرگونه انحراف از اسلام رسمی را با خشونت سرکوب میکنند. در این فضا، خداناباوران، که به عنوان «اکس مسلم» یا «مرتد» شناخته میشوند، مجبور به پنهانکاریاند. برای مثال، یک معلم در مزارشریف ممکن است در خفا به خداناباوری گرایش داشته باشد، اما از ابراز آن خودداری کند تا از دستگیری یا آزار در امان بماند.
در فقه اسلامی، بهویژه در تفاسیر حنفی که در افغانستان غالب است، ارتداد—یعنی ترک آگاهانه اسلام—جرمی سنگین تلقی میشود و مجازات آن برای مردان، در صورت عدم توبه، قتل است. این حکم گاهی با مثله کردن جسد همراه میشود، عملی که بهمنظور بازدارندگی و نمایش اقتدار دینی انجام میگیرد. منشأ این حکم به احادیث معتبر، از جمله در صحیح بخاری، بازمیگردد. در حدیثی از ابنعباس نقل شده است که پیامبر اسلام گفته: «مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ» (کسی که دینش را تغییر دهد، او را بکشید) (صحیح بخاری، حدیث ۳۰۱۷). این روایت، پایه اصلی حکم قتل مرتد در فقه سنتی است.
چرا ارتداد چنین مجازات سنگینی دارد؟ فقهای اسلامی، به ویژه در مکتب حنفی، استدلال میکنند که ارتداد نه تنها انحراف شخصی، بلکه تهدیدی علیه انسجام جامعه اسلامی است. در جوامع سنتی مانند افغانستان، دین رکن اصلی هویت اجتماعی و سیاسی است، و ترک آن میتواند به تزلزل عقاید دیگران یا تضعیف نظام دینی منجر شود. مثله کردن، هرچند کمتر رایج، به عنوان ابزاری برای ایجاد رعب و جلوگیری از گسترش خداناباوری یا ارتداد استفاده میشود. ماده ۳۹۶ قانون جزای افغانستان (ملهم از فقه حنفی) اشاره میکند که اعمال وحشیانه پس از قتل، مانند مثله کردن، ممکن است بهعنوان بخشی از مجازات یا نمایش قدرت در نظر گرفته شود، هر چند جزای آن به صلاحدید قاضی بستگی دارد.
این شدت عمل در افغانستان امروزی، تحت حاکمیت طالبان، تشدید شده است. یک نظرسنجی غیر رسمی در سال ۲۰۲۲ توسط یک سازمان غیر دولتی در کابل نشان داد که حدود ۲ درصد از جوانان تحصیل کرده در شهرهای بزرگ ممکن است بهطور خصوصی خداناباور باشند. با این حال، این افراد به دلیل خطر مجازاتهایی مانند قتل یا تبعید، هویت خود را علنی نمیکنند. برای مثال، گزارشهایی از قندهار در سال ۲۰۲۳ حاکی از آن است که افرادی به اتهام «ارتداد» بدون محاکمه علنی اعدام شدهاند. این وضعیت، فشار عمیقی را که خداناباوران در جوامع تحت نفوذ بنیادگرایی دینی تحمل میکنند، نشان میدهد.
خداناباوران از خدا برای توضیح وجود جهان استفاده نمیکنند. آنها بر این باورند که پدیدههای طبیعی، مانند پیدایش کیهان یا تکامل حیات، با علوم طبیعی مانند فیزیک و زیستشناسی قابل تبییناند، بدون نیاز به فرض موجودی ماورایی. در افغانستان، این دیدگاه میتواند جنجالبرانگیز باشد، زیرا طالبان هر توضیح غیرمذهبی را «کفر» میدانند. برای نمونه، یک دانشجوی زیستشناسی در کابل که به نظریه تکامل باور دارد، ممکن است به اتهام خداناباوری با طرد یا خشونت مواجه شود.
خداناباوران میگویند که انسانها میتوانند بدون کمک خدایان یا متون مقدس، قوانین اخلاقی مناسبی برای زندگی ابداع کنند. آنها بر ارزشهایی مانند همدلی، عدالت، و احترام به حقوق بشر تأکید دارند که از عقل و تجربه انسانی سرچشمه میگیرند. در افغانستان، این ایده با مقاومت شدیدی روبهرو است، زیرا طالبان اخلاق را صرفاً از شریعت استخراج میکنند. با این حال، یک خداناباور افغان ممکن است استدلال کند که احترام به حقوق زنان یا همزیستی با اقوام گوناگون نیازی به تأیید دینی ندارد و از اصول انسانی جهانی نشأت میگیرد. این دیدگاه، هرچند در شرایط کنونی خطرناک است، ظرفیت خداناباوری برای ارائه چارچوبی اخلاقی مستقل را نشان میدهد.
تنها وجه اشتراک خداناباوران، نبود باور به خدایان است. در افغانستان، خداناباوران از اقوام گوناگون مانند پشتون، تاجیک، یا هزارهاند. برخی تحصیلکرده و ساکن شهرها هستند، در حالی که دیگران از مناطق روستایی میآیند. دیدگاههایشان نیز متنوع است: یک خداناباور در کابل ممکن است به سکولاریسم و حقوق بشر پایبند باشد، در حالی که دیگری در قندهار به دلیل تردید در روایتهای دینی به خداناباوری رسیده است. این تنوع، برخلاف تلاش طالبان برای تحمیل یک تفسیر واحد از اسلام، نشاندهنده غنای فکری خداناباوران است.
خداناباوری جریانی جهانی است که توسط متفکرانی برجسته ترویج شده، اما در افغانستان، بحث درباره آثارشان میتواند خطرناک باشد. ریچارد داوکینز، زیستشناس بریتانیایی، در توهم خدا (2006) استدلال میکند که علم پاسخهای دقیقتری از دین برای تبیین جهان ارائه میدهد. در افغانستان، خواندن چنین اثری ممکن است به اتهامات سنگین منجر شود، اما برای جوانان تحصیلکردهای که مخفیانه به دنبال پاسخهای علمیاند، الهامبخش است.
سام هریس، عصبشناس آمریکایی، در پایان ایمان (2004) به نقد ادیان، بهویژه اسلام، پرداخته و بنیادگرایی دینی را با خشونت مرتبط میداند. این دیدگاه در افغانستان جنجالی است، زیرا نقد اسلام ممکن است به سوءتعبیرهایی مانند اتهام «اسلامهراسی» منجر شود. با این حال، تحلیل هریس میتواند به درک ریشههای گروههایی مانند طالبان کمک کند، البته با در نظر گرفتن پیچیدگیهای منطقه.
کریستوفر هیچنز، در خدا بزرگ نیست (2007)، خداناباوری را مبارزهای برای آزادی عقیده میداند. در افغانستان، که طبق گزارش هیومنیستهای بینالمللی، خداناباوری میتواند به اعدام منجر شود، این دیدگاه برای خداناباوران مخفی انگیزهبخش است. علی آ. رضوی، نویسنده کانادایی با ریشههای پاکستانی، در مسلمان خداناباور (2016) نشان میدهد که هویت فرهنگی میتواند از دین جدا باشد، ایدهای که برای Afghanهایی که به فرهنگ خود پایبندند اما در دین تردید دارند، قابلارتباط است.
خداناباوری در جوامع اسلامی دیگر نیز با چالشهایی مشابه افغانستان مواجه است، اما شدت و شکل آن متفاوت است. در ایران، قوانین علیه «ارتداد» خداناباوری را خطرناک کردهاند. گزارش بیبیسی در سال ۲۰۲۲ از رشد مخفیانه خداناباوری در میان جوانان ایرانی به دلیل دسترسی به اینترنت خبر میدهد. این وضعیت با افغانستان، که خداناباوران کاملاً پنهاناند، متفاوت است، زیرا ایران جامعهای شهریتر دارد.
در پاکستان، قانون کفر ابراز خداناباوری را جرم میداند. گزارش دیدهبان حقوق بشر در سال ۲۰۲۴ از محاکمه افرادی به دلیل محتوای خداناباورانه در شبکههای اجتماعی حکایت دارد. با این حال، فعالانی مانند گُلالهای در تبعید، خداناباوری را مقاومتی علیه بنیادگرایی میدانند. در ترکیه، با نظام سکولار، حدود ۵ درصد مردم خود را خداناباور یا ندانمگرا میدانند (گالوپ، ۲۰۲۳)، اما نفوذ محافظهکاران اسلامی، مانند آنچه در افغانستان دیده میشود، خداناباوران را با فشار اجتماعی مواجه کرده است.
خداناباوری، بهعنوان فقدان باور به خدایان، نه دین است و نه ایدئولوژی، بلکه موضعی فکری که در افغانستان به دلیل سلطه طالبان و تفاسیر بنیادگرایانه اسلام، هویتی پنهان و پرخطر است. با این حال، تجربه نویسندگان جهانی و جوامع اسلامی دیگر نشان میدهد که خداناباوری میتواند به گفتوگو درباره عقل، علم، و اخلاق انسانی کمک کند. در افغانستان، ایجاد فضایی برای پذیرش این دیدگاه نیازمند آموزش، گفتوگوی باز، و احترام به آزادی عقیده است، هرچند این مسیر در سایه بنیادگرایی دینی همچنان دشوار است.
از شما که در نظر دارید با کمک مالی خود، به فعالیت های سازمان غیرانتفاعی ایکس مسلم کمک کنید، صمیمانه سپاسگزاریم.
ایکس مسلم، یک سازمان غیرانتفاعی است که با هدف آزادی کشور عزیز ما از خرافات اسلامی، در میان هموطنان خود که در سراسر جهان زیست میکنند، فعالیت می کند. ما معتقدیم که اسلام دینی خشونتزا، تروریست پرور و زن ستیز است. ما تلاش می کنیم تا این پیام را به گوش جهانیان برسانیم و به مسلمانانی که به حقوق بشر ارزش قائل هستند، کمک کنیم تا با تفکر مستقل و خردمندانه، به باورهای خود بنگرند.
آزادی، توانایی انسان در انتخاب مسیر زندگی خود است. آزادی انتخاب، آزادی اندیشه، آزادی بیان، آزادی حرکت، آزادی تجمع، آزادی اعتراض، آزادی از شکنجه، آزادی از تبعیض، همه و همه از ابعاد مختلف آزادی هستند. آزادی، شرط لازم برای زندگی انسانی است. انسان بدون آزادی، نمیتواند به شکوفایی و رشد خود برسد. آزادی، به انسان اجازه میدهد تا استعدادها و تواناییهای خود را پرورش دهد، به دنبال اهداف خود برود و در جامعه مشارکت کند.